تردیدها و دوراهی های زندگی من



ایمان نامی رو داشتیم کارشناسی که همیشه بود. عذر میخوام به خاطر این صراحت بیان ولی هروقت میخوام ایمان رو توصیف کنم نمیتونم به عنوان اولین و مهمترین ویژگی بارزش این رو عنوان نکنم. این بشر همیشه رها و عریان تردد میکرد و ما هم روزی هزار بار  سجده شکر به جا میاوریدیم که اون یه قلم پوشش رو رعایت میکرد و مارو بیشتر از این عذاب نمیداد . پسر عجیبی بود. یه جور کولی خوابگاهی بود. خودش یه اتاق دونفره داشت ولی نمیدونم چرا همش اتاق ما پلاس بود و وقتی خیلی مودبانه بهش میگفتیم " ایمانی دادا! اینجا برای از تو شنیدن هوا کم است!  پاشو برو گمشو اتاق خودت" مثل سرندیپیتی به ما نگاه میکرد و با اون صدای گرمش میگفت " من شما رو دوست دارم بچه ها! میخوام قصه هاتون رو بشنوم! چطور دلتون میاد منو بندازید بیرون؟" بعد ما یه حج علی نامی داشتیم که حکم مامان اتاق رو داشت و بزرگتر ما بود، غذا های خوشمزه درست میکرد، مارو نصیحت میکرد و  خیلی پسر خوب و متین و مهربونی بود به جز شب های امتحان! شب های امتحان نمیدونم چی میشدهورموناش بهم میریخیت و یه کارهای عجیب و غریبی میکرد و به قول یکی دیگه از دوستان، علی شب های امتحان بر لبه تغییر گرایشاتش قدم برمیداشت و واسه همین ما شب های امتحان پوشش اسلامی رو رعایت کرده و در حد چادر سیاه تردد میکردیم که یه وقت حج علی از لبه گرایشاتش پرت نشه اینطرف. یه بار ایمان اتاق بود و کتاب الکترومغناطیس جلو حج باز بود و حج با قیافه عبوس زل زده بود به کتاب و چند لحظه بعد افق نگاهش روی بدن ایمان متوقف شد و زیر لب گفت "این امتحان گوه کم بود، یه امتحان الهی هم بهش اضافه شد! لنی یه ملحفه بده به این شتر خودش رو بپوشونه! " من هم یه ملحفه انداختم رو ایمان که یه وقت علی تبدیل به عمو سیبیلوی اتاق نشه و برقش مارو نگیره :)

ویژگی دوم ایمان این بود که صدای خیلی گرمی داشت و اصلا تنها دلیلی که نمینداختیمش بیرون این بود که هروقت دلمون میگرفت میگفتیم ایمانی دادا!  واسمون یه دهن بخون تا دلمون وا شه و اونم میخوند و ما دلمون به اندازه گل پامچال باز میشد. و ویژگی سومش هم این بود که یه سری عقاید فانتزی عجیب غریب و مخصوص خودش داشت:
یه بار با حج و ایمان تنها بودیم توی اتاق و داشتیم چایی میخوردیم که نمیدونم سر چه موضوعی ایمان قسم خدا خورد و علی زد تو سرش که " آخه تو که اعتقاد نداری واسه چی قسم میخوری؟" و ایمان هم با قیافه ای که انگار خیلی بهش برحورده گفت " کدوم فلان فلان شده ای گفته من به خدا اعتقاد ندارم؟ من خود خدا هستم!" بعد علی برگام برگام گویان گفت" دیگه همین مونده بود که این شتر واسه ما ادعای خدایی کنه! نکنه میای اینجا که بندگانت رو جمع کنی؟؟ " من هم بهش گفتم" ایمانی دادا! داری اشتباه میزنی! اول باید ادعای امامت کنی بعد پیغمبری و اونوقت اگه خیلی کارت گرفت ادعای خدایی!" بعد ایمان خندید و گفت " دوتا خدای دیگه هم جلوی من نشستن دارن منو مسخره میکنن! یه خدای دیگه هم اون کنج اتاق نشسته منتظره یکی بیاد تو تارش تا شب زن و بچشو سیر کنه" نگاه کردیم دیدیم داره به تار عنکبوت گوشه اتاق اشاره میکنه. بعد صداشو صاف کرد،جدی شد و گفت" فرض کنید یکی از شما یه نویسنده بزرگین و یه داستان خیلی بزرگ و خفن نوشتین و خیلی با داستانتون حال کردین. میخواین فقط بشینین و داستانتونو بخونین؟ نمیخواین خودتون بشین یکی از شخصیت ها؟ نمیخواین بشین سنگفرش های داستانتون تا با تمام وجود داستانتون رو حس و لمس کنید؟" گفتم " خب این آرزوی هر خالقیه!" گفت " من فکر میکنم ما مخلوق هایی هستیم که خدا از دریچه چشم هامون داره از دنیایی که ساخته لذت میبره و داستانشو میخونه.اون خدای قصه هاست. اون عاشق قصه هاست قصه ی ما شروع شده و بدون اینکه بدونیم چی شد و چرا تموم میشه .این فقط یه قصه هست و باید ازش لذت ببریم" خب بعد از اینکه حرف ایمان تموم شد بهش گفتیم احمق باز تو ماتریکس دیدی جوگیر شدی؟؟

باید اعتراف کنم که با اینکه میدونم حرف ایمان فقط تئوری پردازی های فانتزی بود اما گاهی به خدای قصه های ایمان فکر میکنم و این فکر که این زندگی فقط قصه هست آرومم میکنه.  وقتی زندگی یخورده سخت میشه با خودم میگم این یه قصه هست.قصه بالا و پایین داره، تلخی و شیرینی داره، زمین خوردن و آسیب دیدن داره و همینه که ازش قصه میسازه وگرنه قصه ی بی بالا و پایین که معنی نداره، قصه ی بی شکست و تراژدی معنی نداره.  به قصه ی بقیه فکر میکنم و میبینم بعضی ها قصه های خیلی سخت تری دارن، تحت جبر خیلی سخت تری به دنیا اومدن و با خودم میگم شاید هدف چیزی جز این نباشه که همه با وجود سختی ها با هم از قصه هامون لذت ببریم .

چند روز پیش که ایمان بعد دوسال از سربازی برگشت و به من زنگ زد. بهش گفتم کجا بودی مرد قصه ها؟ این قصه چطور بود؟ گفت آقا اون قضیه کامل کنسله چون خدا باید دیوونه باشه که بخواد همچین داستانی رو بخونه :)

 بشنوید :

No Clear Mind – Dream Is Destiny


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

itshaabake طلا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد فروشگاه اینترنتی دانا فایل ریاضیکده رايحه خوش زندگي معادلات دیفرانسیل معمولی ODE ارزشگذاری بیزینس ها توليد کننده محصولات بسته بندي khafani مطالب اینترنتی